سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه روشن
 

به بهانه خواندن یادداشتی از چارقد ، دست به کیبورد شدم تا من هم از این عبور قدری بنویسم.

 

هنوز مدت زیادی از روزهایی که بر سر مادرو پدرشدنمان بحث و گفتگو و گاهی جدل می کردیم نمی گذرد …

هروقت من از خوبی های بچه می گفتم محمد از آمدنش می نالید و هروقت او از خوبی هایش می گفت ناله های من شروع می شد. انگار هردویمان می دانستیم چقدر وجود جگرپاره ای در خانه  احساس می شود ولی ترس کوچکمان باعث می شد هربار یکی روی حرف دیگری نه بیاورد !

 

تمام ترس ما خلاصه می شد در اینکه نکند الان زمانش  نباشد و در چارچوب مادرشدن من و پدرشدن محمد نگنجد. ترس از ناتوانی در رسیدگی به او آنچنان که شایسته اش باشد …

از خرج و مخارج  و منزل بزرگ و وسیله تمام و کمال گرفته تا داشتن وقت برای صرف نگهداری و تربیت نمونه ی او …

 

دیدن شیطنت های سرسام آور بچه های ریز و درشت اطرافمان ، ناله های خواهرجان از  زیاد شدن روزبروز دردسرها و توصیه سایرین درمورد دست نگه داشتن  و رسیدن وقتش … هیچکدام نمی توانست ما را توجیه کند.

 

محمد در حرف هایش همیشه از «توکل» می گفت … روزی که تصمیم گرفتم بهانه های اسرائیلی ام را دور بیندازم خوب می دانستم «توکل» چیزی نیست که در من و افکارم نگنجد! و اگر بخواهم برای مادرشدن صبر کنم تا همه مشکلات از سر راه برداشته شوند شاید آنروز هیچوقت نرسد! و یا بسیار دیر شده باشد!

 

روز به روز توقعاتمان برای یک زندگی راحت،  بالاتر می رود . همچنین  برای رسیدن به یک نقطه ی بدون ایراد و اشکال ! چه با بچه چه بدون بچه!. پس فرزند ما آن گزینه ای نیست که جلوی پیشرفت ما را بگیرد یا چوبی لای چرخ زندگی بیندازد!! چه بسا با آمدنش رزق و روزی، شادابی و نشاط و روشنای محض را به یک زندگی دو نفره هدیه دهد …

 

و حالا عقیده دارم زن با مادرشدنش و مرد با پدرشدنش دنیا را در دستانش خواهد داشت و روزی نخواهد بود که از این اتفاق ناب سجده شکر به جا نیاورم .

 


[ پنج شنبه 91/5/26 ] [ 11:24 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 114
بازدید دیروز: 92
کل بازدیدها: 30037