سایه روشن | ||
بعد از پایان یکماهگی سبحان جون ، وارد فاز جدیدی از زندگی شده ایم. زندگی سه نفره – من ، بابا محمد و سبحان عزیز … تا قبل از آن یا میزبان مادرمان بودیم یا مهمان … از عمه ها و عزیزجونها همگی به نحوی کمک دست ما بودند برای اداره کوچولوی تازه وارد . وارد غربت (-بهت راست بگویم خانه و دیارمان -) شده ایم . کمی سخت شده این روزها ولی شیرینی خاص خود را دارد …
* اجرای اولین حمام سبحان به دست مامان و بابا … (همه چیز طبق برنامه ریزی خوب پیش رفت به جز سکانسی که یک سوسک وارد برنامه شد … ) * خوردن صبحانه، مرتب کردن خانه، پاسخگویی به تلفن و چت و ایمیل و سایر کارها … با یک دست و دست دیگر سبحان بغل! (پسرک صبح ها از دوش ما پایین بیا نیست که نیست! ) * پروژه خوابیدن های بی نظم و برنامه و و و خلاصه در فاز جدید کمی کمرمان خمیده شده ولی شکر خدا همه چی آرومه ! [ دوشنبه 92/3/6 ] [ 2:26 عصر ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |