سایه روشن | ||
قلم رو برداشتم ، نوشتم و خط خطی کردم . نوشتم و باز خط خطی کردم . نوشتم و بازم خط خطی کردم ! اینقدر همه چی تو ذهنم قاطی بود و از عصبانیت پر ! که کلافه شدم از اینکه نمی تونم شروعی بنویسم . گفتم از اینجا شروع کن که قلم رو برداشتی ! بنویس که نوشتی و نشد ! نوشتی و شد خط خطی ! دیشب مثل خیلی شبای دیگه گیر سه پیچ دادم به تو ! اولش قهقه ی خنده هامون و آخرش هق هق گریه ی من ! از سر شب می دونستم باز یه بغضی گیر کرده تو گلوم . دیشب خودتو تو تاریکی اتاق از من قایم کرده بودی ! تا 10 شمردم … چشمامو باز کردم ! نشد ! پیدات نکردم ! بازم تا 10 شمردم … نشد ! یادم باشه دفعه بعد تو چشم بذاری و من قایم بشم ! اونوقت می بینی چه زود پیدام می کنی ! قایم باشک بزرگترا با بچه ها فرق داره ! پانوشت : من باید برم سر کار [ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 10:12 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |