سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه روشن
 

ساعت از 11 گذشته است…  منتظر خواب نیمروزش هستم. اما همچنان سر حال و بازیگوش ، سوار بر من می تازد .

ساعت ؛ 15، 16 و 17 بعداز ظهر را هم گذرانده است . پسرک همچنان با نشاط و پرانرژی منتظر بازی،بغل و دَدَ …

بالاخره ساعت از 18 گذشته که نم نمک از فرط خستگی چشمهایش بسته می شوند …

این گزارش یک پسربچه چهارماهه بود که ، صبح علی الطلوع واکسن اش را زده (ضمن اینکه قطره ای اشک هم نریخته- در حد دو سه ثانیه اعتراض غرولندی)

یه همچین پسری داریم ما!!!

- این روزها بیشترین مشغله تربچه رساندن شست پا به دهانش هست. چند میلی متر دیگر بیشتر نمانده . به امید موفقیتش…

- یکی از کیفور ترین کارهاش  – وقتی من مشغول تایپم – : یک حرکت پا به جلو ، ضربه به کشوی صفحه کلید و نتیجه داخل رفتن کیبورد . یکی من با دست پیش میکشم یکی سبحان با پا پس می زند :دی

- پذیرای پیشنهادات شما برای شیرخوراندن به سبحان هستم! عجیب آتش می سوزاند موقع گرسنگی :( گاهی تصمیم می گیرم یک شیشه شیر بزرگ بخرم و چندقوطی شیر خشک و بزنم به سیم آخر . دلم چندکیلو وزن می خواهد بریزم تن پسرم !!


[ یکشنبه 92/6/3 ] [ 8:41 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 65
بازدید دیروز: 92
کل بازدیدها: 29988