سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه روشن
 

1?

از خواب بیدار شده ایم. شیرش را خورده است. یک وعده فرنی را هم خیلی خوشمزه خوشمزه خورانده امش!! بازی، خنده، آواز … می نشانمش داخل روروئک ، خودم صبحانه می خورم ، اتاقها را مرتب می کنم ، پسرک همچنان مشغول بازی با خرت و پرت های روروئک است ، ایمیل هایم را چک کرده ام. چندتا از کارهایم را ردیف کرده ام و خیالم راحت است.  شال و کلاه می کنیم برای ددر ! کالکسکه را می کشانیم داخل حیاط . آب، شکلات، فرنی، دستمال، پوشک ؛ همه چیز را چپانده ام در کیف دستی ام و از نو چک می کنمشان تا مبادا چیزی از قلم بیفتد ! قدم زنان راه می افتیم… مقصدم را می گذرام فضای سبز وسط خیابان. فردا شاید برویم پارک خیابان بغلی ! پس فردا هم مغازه گردی! یک روز هم حرم و زیارت !  نزدیک ظهر شده است … به سمت خانه کالسکه را می چرخانم . تقریبا دارد خوابش می برد! در این چند ساعت  چند وعده ای شیر خورده کمی هم فرنی ، آب ، مولتی و خلاصه  پسر خوبی بوده است و روز هم روزخیلی خوبی ….

2?

از خواب بیدار شده ایم. التماسش می کنم شیرش را بخورد! بوس-ناز-نوازش-اخم .شاید سی ثانیه ای به حرفم گوش دهد !! فایده ای ندارد. فرنی را می آورم. دو سه قاشقی می خورد، دو سه قاشقی هم می ریزد! کمی سیر شده است . اخلاقش بجاست . روروئک را که اصلا قبول نمی کند ! می نشینیم پای کامپیوتر … کیبورد را می کشم وسط شروع می کند نق و نوق و گریه و زاری. ایستاده صبر می کنم ویندوزش بالا بیاید… نشسته ایم مثل خروس جنگی سر ماوس و کیبورد دعوا می کنیم. نمی گذارد کاری بکنم! بلند می شویم… صبحانه نخورده ام دلم ضعف می رود … پسرک حاضر نیست 2 دقیقه روی تشک، یا توی روروئک و یا کالسکه تنها بماند! یک دستی می روم سراغ یخچال ، به میوه راضی می شوم … بعد هم کیکی شکلاتی آجیلی … باید ایمیل هایم را مرتب کنم، تلفن ها را جواب  دهم ، چندتا کار ریزو درشت دیگر هم دارم که مدام مخم را می تراشد. نگاه خانه می کنم هیچ چیز سر جایش نیست! می روم سراغ فرنی بلکه از بابت سیر شدن پسرک مطمئن شوم!! و همین قصه تا ظهر…

_____________

* اولی تخیلاتم بود … دومی واقعیت تکراری این روزها …

* چندروزی بسیــــار فکر کردم به ترک کار . ولی دلم نیامد ! مادر هستم ولی آدم هم هستم . کارم را هم دوست دارم هم احتیاج! قرار است موکول اش کنم به عصرها . اینطوری شاید نوشته اولی به واقعیت نزدیک شود … ( البته اگر عصر نشود تعطیلش می کنم . آدم هستم ولی مادر هم هستم !!! :دی)

* سبحان جون دارد دندان های سوم و چهارم را درمی آورد. برای بار دوم هم کچلش کرده ایم… خوردنی شده حسابی !!! یک کچل مامانیه دو دندونه !!

* فعالیت اخیر پسرمان سینه رفتن با کله مبارک هست! به این شکل که دست ها و پاها را تکیه می دهد به تشک و با سر لیز می خورد به جلو-چپ-راست.

* رسیدن ماه مهر، باز شدن مدارس و آغاز پاییز زیبا مبارک همه ی دوستان!


[ یکشنبه 92/6/31 ] [ 9:50 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 97
بازدید دیروز: 92
کل بازدیدها: 30020