سایه روشن | ||
بعد از چندین هفته تلاش های پی در پی برای جور کردن مقدمات سفر و از همه مهم تر ، همسفر … بالاخره چهارشنبه با داداش بزرگه و خانوم بچه هاش راهی مشهد شدیم . تصمیم بر این شد که در مسیر راهمون سری به آبجی بزرگه و بچه هاش بزنیم . تصور کنید مارو با این 4 تا جینگولک که چطور دو شب رو در چار دیواری آبجی با تمام جیغ و دادها و قهر و آشتی هاشون سر کردیم ! این سومی از سمت چپ که ستایش خانوم باشه خدا نصیب نکنه . بس که جنسش خراب و بدجنس تشریف دارند . دلم برای همشون تنگ شده! و از همه مهمتر برای گنبد زرد امام رضا. برای مشهد بارانی که من رو به یاد خاطرات بارانی سفرهای قبلیم انداخت و برای هزارمین بار شرمنده خودم کرد! به نظر خودم این بار حس و حال دیگه ای داشتم . سبکتر از هربار بدون گله و شکایت . از شکر پر بودم. هم آروم و هم بی قرار . . . . دعام دعای شاد موندن تو بود و شکرم شکر داشتن تو …
[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 10:42 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |