سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه روشن
 

tahvilیکسال دیگر از سال های خوب زندگی مان گذشت …

در خوشی ها و ناخوشی ها …

بهاری که به میهمانی خانه خدا رفتیم …

تابستانی که به میزبانی فرشته ای پاک رفتیم …

پاییزی که به وداع با پدری مهربان رفتیم …

و زمستانی سرشار از شکر و سلامت برای استقبال از بهاری دوباره …

آرزو می کنم امسال و هرسال برای ما و همه دوستان ، فامیل و عزیزانمان سرشار از سلامتی، سلامتی و سلامتی باشد …

توکل کنیم به خداوند… که خودش تصمیم بگیرد … پیشاپیش شاد باشیم ، بخواهیم و آرزو کنیم ، و ایمان داشته باشیم که رویاهایمان همچون بارانی در حال فروریختنند…

پیشاپیش شاد باشیم و شکرگزار! چرا که خداوند نه به قدر رویاها بلکه به اندازه ایمان و اطمینان ماست که می بخشد .

سال نو مبارک!

IMG_1315


[ چهارشنبه 91/12/30 ] [ 8:25 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

زمانه فصل خویش را یکی ورق زده است

گویا فرشته بال خودش را زمین زده است

 

بهار، فصل سلام غنچه به اوج زیبائیـست

تعبیری از عاشقانه ترین حس رویایـیست

 

بهار، سرّ نهفته در هفت سین هرسال است

تفـسیر تنـگ ماهی سـرخ و شمع و آئینست

 

بهار ما امسال، حلاوتـش از جنس دیـگری هم هست

بلبل به میمنت، ترانه خوان گلی محمدی هم هست !

 

صمیمانه برای سلامتی تان دعا میکنم و بی صبرانه منتظر حضور گرمت هستم…

محمدرضا- بهار 92


[ چهارشنبه 91/12/30 ] [ 7:58 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

40

39

38

.

.

.

این یعنی فقط 40 روز شاید هم کمتر ! باقیمانده تا لب به پیشانی ات، بوسه ای بگیریم ، جانمان تازه شود …

این یعنی کمتر از 5 هفته باقیمانده تا خلق شدنمان … خلق یک مادر و یک پدر !

یعنی آغاز بهار زندگی سه نفره مان به خوشبوییِ شکوفه وجودت!

یعنی بی قراری برای آغوش گرفتنت و بی تابی برای تمام شدن این روزهای پربرکت …

مرتبط نوشت :

« هنگامی که زن باردار می شود ، همانند روزه دارِ شب زنده دار و مجاهدی است که با جان و مالش در راه خدا جهاد می کند و هنگامی که فارغ شود ، پاداشی دارد که نمی دانی عظمت آن چه قدر است .» ( امالی صدوق، ص 496، ح 678)

+ دعا کنید برای من و نباتونه مان …

+ دعا می کنم برای سلامتی همه بچه ها و مادر شدن همه چشم انتظارها …


[ شنبه 91/12/19 ] [ 9:41 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

همیشه دوست داشتم یک عکس رنگی و سونوی سه یا چهاربعدی از نباتونه ام از این روزهایش داشته باشم.

از مادرانی که می گفتند نرفتم سه بعدی یا عکسی ندارم تعجب می کردم و اینکه احتمالا بی ذوق تشریف دارند …

دیروز فکر کردم نکند این هم از آن تب های مادرانه ای باشد که یکبار است و بعد فروکش می کند!

از گوگل پرسیدم : سونوی سه بعدی ؟

فقط یک پاراگراف از نوشته هایی که دیدم تبم را به سرعت فروکش کرد … ( می نویسمش تا شاید اگر یک نفر هم دچارش شده بخواند و بفهمد چه می کند)


[ سه شنبه 91/12/15 ] [ 2:34 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

درگیر شده ام .. میان 2 مسئله طبیعی و (غیر) طبیعی ! میان خیلی چیزها …

سناریو چیدنهام قوی تر می شوند هر شب …

و خواب هام شفاف تر …

و سوالهام بیشتر :

اگه هرجا زنگ زدم کسی در دسترس نبود چی میشه؟

اول به کی زنگ بزنم؟ کی مهمتره؟ مامانم؟ محمد؟ همسایه؟ ماما؟ چقدر کار دارم اون لحظه !

اگه نصفه شب بود چی میشه ؟

اگه بیمارستان جای خالی نداشت !

اگه تعطیلات باشه و دکتری نباشه !

مرور می کنم ساک بسته شده را چندین و چند بار هرشب و هرروز!

اگه نتونم از پسش بر بیام …

اگه … اگه … اگه …

 

+ توکل به خدا


[ یکشنبه 91/12/13 ] [ 2:55 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

chap3

chap1

chap4

chap13

chap5

chap9

chap2

عکس های ویژه اردیبهشت 91 ، سفر مکه و مدینه

به مناسبت برتر شدن در مسابقات عکس امسال

با کیفیت اصل هدیه به دوستان …


[ یکشنبه 91/12/6 ] [ 11:35 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

خدا را شاکریم به خاطر روز قشنگی که نصیبمون کرد.

روزی سرشار از یک خبر خوش !

به طعم یک پیتزای رویال !

قبولیت در دانشگاهی که دوست داشتی و خیلی هم تلاش کردی  مبارک!

همسر خوبم! شایسته ی تو بود این قبولی … خدا همرات!

 

+همگی شاهد باشند هنوز شیرینی قبولی اش را نداده … پیتزا جای خود…!

 


[ یکشنبه 91/12/6 ] [ 11:31 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 63
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 29804