سایه روشن | ||
باید ثبت می کردم در تاریخ … شاید تکرار نشود… روزی که خواهرجان یک بچه دربغل و یکی هم در دست می نشیند اتوبوس و در گرمای داغ تابستان یکساعتو نیم راه می آید . زیارت و نماز و جمکران و خداحافظی بیشتر وقتمان صرف بچه ها شد . شاید نتوانستیم خیلی حرف بزنیم ولی یک دیدار کوچک بعداز چهارماه هم خودش نعمتی بود! ____________ من به امیرحسین در حرم: خاله اومدی زیارت کی؟ امیر حسین : زیارت خاله! *** امیرحسین: خاله یه فکری به ذهنم رسیده ! من: چه فکری خاله؟! امیرحسین: شکلاتی که دادی برای محمدسجاد نصف کنم باهاش (شکلات خودش رو آقا خورده و اون یکی سهم داداششه که امانت دستشه)
[ چهارشنبه 92/5/30 ] [ 5:54 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
وسط ظهر بود . با آقای پدر مشغول بالا و پایین انداختن آقای پسر بودیم . تلفن همراه پدر زنگ خورد : « برای فردا- مشهد- بلیطتان خریداری شد… طلبیده شدید! » توفیق اجباری چندروزی سپردمان به حرمش، صحن و سرای بارانی روزهای دم عید … حالا پسرکمان مشهدی شده است و بیمه امام رضا… تمام لحظات دعا در آن روزها – یک نگاه به سبحان خودم می کردم و یک دعا برای شفای علیرضای گل ، صالح عزیز و تمام فرشته های زمینی. کاش برآورده حاجت شویم! ______________ بعدنوشت ها: - سفر اول سبحان نبود . با پسرک اولین بار 9 روزگی اش سفر کرده بودیم . بعد هم سه ماهگی … یواش یواش دارد ثابت می کند خوش مسافرت نیست ! فقط باید مسیر سفر را بخوابد تا به همه مان خوش بگذرد … سفر مشهد پسرمان یک فروند هواپیما را روی سرش خراب کرد و حسابی از خجالتمان جلوی مسافرین درآمد!
- سایه روشن مدتی به فنا رفته بود و آخر نه دلیل مسدود شدنش را فهمیدیم و نه آزاد شدنش را!!!
- دو روز است برگشتیم خانه ! بعد از یک تصادف کوچک کمی حالمان خراب شد . حال خودمان الحمدلله و خداراشکر خوب است. حال جیبمان کمی دگرگون شد که آنهم فدای یک تار موی سبحان ! (عروس خوش قدممان در این سلامتی بعد از تصادف کمی سهیم بود و صدالبته همه اش لطف خدا بود که سبحان حتی خراشی هم برنداشت!)
[ جمعه 92/5/25 ] [ 9:48 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
عروس گرفتم . هلندیه ! خیلی نازه. لپای تپل و سرخی داره. ما بهش می گیم عسل همسن پسرمه . سه ماهشه. گفتیم بیاریمش پیش خودمون با هم بزرگ بشن … با هم به حرف بیان … با هم بازی کنند… خلاصه خونه برای پسرم سوت و کور نباشه…
[ یکشنبه 92/5/13 ] [ 5:41 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
سایت شبکه ایران ، نوشت: حداکثر دمای شش استان کشور در روز شنبه به بیش از 40 درجه سانتیگراد بالای صفر میرسد، پس از خوزستان و قم، به ترتیب کرمانشاه، تهران، یزد و لرستان گرمترین استانهای کشور هستند. خلاصه اینکه هوا بس ناجوانمردانه گرم است !!! فردا انشالله ییلاق می کنیم به سمت ولایتمان . چند هفته ای هم تلپ می شویم حال و هوایمان عوض شود و البت دو قبیله را از دیدن گلپسر مسرور کنیم و صد البت به کولر و پنکه ها استراحت دهیم :دی
* چمدان بستن یکی از لذت بخش ترین لحظات زندگیست … مخصوصا که یکی هم برای تربچه مان می بندیم … * همیشه این «ییلاق» و «قشلاق» را با هم اشتباه می کردم ، سخت ترین حفظیاتم بود (خجالت) . الان هم سرچ زدم از گوگل جان مطمئن شوم !! * یک توصیه: به نوزادان کمتر از 6 ماه هم آب بدهید. مخصوصا آنهایی که در شش استان گرم هستند … کم آبی بدن به کلیه های نوزاد آسیب می زند … (منبع: دکتر سبحان جون) * یک خواهش : برای همه بچه های مریض در این شب ها دعا کنیم. همینطور برای سلامتی همه پدر مادرها … [ شنبه 92/5/5 ] [ 6:44 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |