سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه روشن
 

نقاش : بنده :)

توضیح : ندارد


[ دوشنبه 90/11/24 ] [ 11:5 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

کاربره پیام داده : ببخشید شماره تلفن پشتیبانی چند بود ؟

شماره رو براش تایپ میکنم میفرستم. پشت سرش گوشی شخصیم زنگ میخوره ! تازه به خودم میام که اع شماره شخصی رو به جای شماره کاری دادمش .

به روی مبارکم نمیارم و یه فدا سرت میذارم پشت سرش :)

حالا هرچی فکککک میکنم شماره کاریمو یادم نمیاد . اینجورموقع ها هر چی بیشتر فک میکنم  شماره های بیشتری ووول میخورن تو مخم ! یه جنگ سلول مغزی میفته به جون مخچه ام.

گوشی کاری رو بر میدارم شماره گوشی شخصی رو میگیرم . که مثلا شماره بندازه ببینم چنده !

اع همزمان محمدم زنگ میزنه به گوشی شخصیم . جواب میدم … الو سلللللام (با همون لحن همیشگیم )

صدام از تو گوشی کاری برمیگرده : الو سلللللام

 

 

نتیجه نوشت :

شماره کاریمو قبلا به اسم محمد تو گوشی شخصیم ذخیره کرده بودم .

 

بعد نوشت :

این روزا چوب خط فراموش کاری هام داره پر میشه . باید یه فعالیت مغزی جدید انجام بدم . گمانم سودوکو خوب باشه نه ؟


[ یکشنبه 90/11/16 ] [ 11:8 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

دیشب سعادتی نصیب حالمون شد یه سر رفتیم زیارت حضرت معصومه . دوربین آفتاب مهتاب ندیدمونو هم برداشتیم که با عکس از حرم و گنبد افتتاحش کنیم .

هربار که میریم حرم به موارد جالبی از آدمهایی که اومدند زیارت برمی خورم . دوست دارم بعد از زیارت مردمو ببینم .حرفاشون ، روابطشون ، صحبت کردناشون . خیلی هم کنجکاوم بدونم اینهایی که دارن زیر  لب زمزمه میکنن چی میگن ! :)

نه اینکه فوضول باشما ! برام جالبه . دوست دارم ببینم مردم از خدا چه چیزهایی میخوان . زبون حرف زدنشون چطوریه و …

مثلا یه بار یه خانمه داشت به بچش یاد می داد که اینطوری دستاتو بگیر بالا بگو خدایا بابام …. بقیشو در گوشش گفت.( گمونم فهمید من گوش واسادم . هیییی)

دیشب یه خانمه داشت پرس و جو کنان دنبال یه دونه شکلات میگشت . میخواست تبرک کنه ببره برا بچش . طفلی … از سادگی کارش خوشم اومد.

خدا حاجت همشون رو بده .


[ شنبه 90/11/15 ] [ 12:1 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

1- قدم زدن زیر بارون تو هوای سرد زمستونی اونم بعد از باشگاه حس خوبی بود.

2- کاش یه پلاگین search توی آشپزخونم میشد نصب کنم.

3- مبلا رو یه کوچولو جابه جا کردیم بلکه جای یه نفر برا خوابیدن بیشتر بشه. مامان و خواهر اینا هفته آینده دارن میان خونمون.

4-دارم یه نقاشی از صورت گل محمدخان میکشم . اگه خوب از آب دربیاد قابش میکنم توی یکی از پستهام :دی

 

بعدنوشت :

پراکنده نویسی هم برا آدمای تنبلی مثل من خوبه ها.


[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 12:21 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

” برادر گرامی ضمن قدردانی از زحمات جنابعالی در طول مدت همکاری با معاونت آموزش، با توجه به چارت جدید این اداره و عدم جایگاه شغلی برای جنابعالی ، متاسفانه از اول آبان ماه این اداره مجوز به کارگیری و تمدید قرارداد  با حضرتعالی را ندارد. برایتان آرزوی موفقیت داریم .”

گوشی رو برداشته بودم و جملات رو پس و پیش و در هم برهم رد میکردم . کل مطلب که اومد دستم گوشی رو گذاشتم سر جاش.

از خواب بیدار شد.نتونستم بگم چه اس ام اسی داشتی ، فقط گفتم یه اس ام اس برات اومده …

محمد هم که بعداز خوندنش نمیخواست بپذیره با گفتن جملاتی مثل الکی میگن و از این حرفا زیاد زدن و … قضیه رو پشت گوش انداخت !

یه مدتی رو با پرس و جوی کار رد کردیم . یه روزهایی هم چندتا چندتا تماس و تلفن که آقا ما یه نیرو میخواهیم.

یه روزهایی در تصمیم گیری برای انتخاب شغل …. و یه روزایی در انتظار برای تصمیم گیریها …

شنبه … 4 تا تماس پشت سرهم

یکشنبه … پیگیری مورد اول و سوم

دوشنبه … پیگیری مورد دوم و چهارم

سه شنبه … پیگیری همه موارد

چهارشنبه … نقطه سرخط

 

آخرنوشت :

خدابزرگه

 

 


[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 12:2 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]

چندی پیش برای بالا بردن کلاس سایه روشنمان ، اتصالاتی در تنظیمات وبلاگ به دامنه ای به نام saye-roshan.ir انجام دادیم !

بعد از پرس و جوهای گوناگون به این نکته پی بردیم که دامنه به تنهایی کافی نمی باشد و هاستی در کنار آن برای تکمیل کلاس کار نیاز است !

بعد از پرس و جوهای گوناگون از سایت های مختلف و میزبانی های پر رنگ و لعاب ، بالاخره یکی را انتخاب و در روزهای متوالی ، اقدام به نصب وردپرس و چپاندن کل مطالب وبلاگ به درون هاست مذکور نمودیم.

چند روزی هم طول کشید تا پوسته ای که به دلمان چسبیده بود را زیر و رو کنیم و ظاهر سایت را دستی بکشیم. که البته صد و هشتاد درجه ای با قالب قبلی متفاوت است ! باشد به حساب تنوع طلبی مان …

از ترس بلاگفا که مبادا روزی اقدام به حذف وبلاگهای خاک خورده بنماید … عکسی را به یادگار از آدرس پیشین وب نوشته هایمان اینجا قرار میدهیم. مابقی را پاک کند هم اشکالی ندارد . همه چیز را قلمبه انتقال داده ایم اینجا.

فقط غصه  ی نظرات دوستان را داشتم که نشد با مطالب انتقال دهیم ! این هم بماند به حساب بدجنس بازی و خودخواهی های جناب بلاگفا !

ورودمان را به دنیای وردپرسی تبریک عرض نموده. باشد که بهانه ای شود برای بالابردن سطح معلومات تخصصی …


[ شنبه 90/11/1 ] [ 11:6 صبح ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 29742