سایه روشن | ||
در مورد مادر کافی یا کامل بودن متنهایی خونده بودم، یه برنامه تلویزیونی هم دیده بودم ، از اونزمان ذهنم زیاد درگیر این مسیله میشد … و می شود … نمونه های زیاد اطرافم رو میدیدم و تو ذهنم درمورد اینکه این مادر کامل داشته یا کافی؟ خوبه یا بد؟ به نقد مینشستم … چیزی که در متن زیر میخونید نظر شخصیست، شما هم نظری داشتید کاملا محترمه و میتونه حتی در صورت داشتن دلایل خوب، نظر من رو عوض کنه . مثال های من برای مادرانیست که یک روز مادرشوهر خواهند شد :-) مثلا: مادری که پسر 7 ساله ش نمی تونه دستشویی عمومی بره. چون باید حتما مامان شلوارش رو دربیاره و بپوشونه …. مادری که پسر نه ساله ش هنوز گوشه دستشویی میشینه به جای سنگ دستشویی … مادری که غصه ی سربازی رفتن پسر بیست و پنج ساله را میخوره.. مادری که دلش میخواد تمام فرزندان جمع باشند همین حوالی خانه اش … هیچکدام راه دور نرن حتی برای پیشرفت بیشتر! مادری که لقمه می گیره برای پسر 10 ساله ، پیاز های غذا یک طرف، گوشت یک طرف ، لوبیا یک طرف مادری که هنوز پسر نه ساله خوابش در آغوش مادره … مادری که نمی تونه غصه ی سرماخوردگی پسر سی ساله را نخوره … مادری که پسرش رو به جبر شبها پیش خودش میخوابونه چون مریضه ، تنهاست، اولویت داره نسبت به تازه عروسش مادری که از خرید یک دست لباس پسر برای عروس غرولند و نصیحت های مادرانه!!! ش گل میکنه … و و و و به نظرم بعضی مادرها گم میکنن رسالت اصلی مادربودن رو ، و همینها یک روز می شن مادرشوهر هایی که مشکل ساز میشن بین عروس و پسر … و اما من …. من هم مادرم، مادر یک پسر! که قراره روزی مایه ی آرامش یک اهل خانه باشه ، خیلی خیلی باید مواظب باشم ، روزی مایه ی بر هم زدن آرامش ها نشم … دلم نمیخواد وقتی دست با محبت دختری از جنس خودم رو گذاشتم تو دستای پسرم …. از فردای اونروز محبت کردنای خودم صدبرابر بشن که مبادا کمرنگ بشم!!! ، بلکه دلم میخواد این روزها که پسرم باید محبت کردن یاد بگیره نشونش بدم ، یاد بگیره برای روزهای دو نفری خودشون … پس باید از همین روزها شروع کنم …. من دلم نمیخواد وقتی پسرم رسید به سن انتخاب ، سدی باشم برای تصمیم گیریها ، میخوام تکیه گاهش باشم برای رفتن ها ، برای پیشرفت ها و دویدن ها …. پس باید از همین روزها شروع کنم … من دلم میخواد پسرم ، بهترین مرد بشه برای خانم خونش، بهترین بابا برای بچه هاش… یاد گرفته باشه محبت کردن، محبت گرفتن ، تکیه گاه شدن ، بخشش کردن و الگو شدن رو . پس باید از همین روزها شروع کنم … خدایا کمکم کن نه برای کامل شدن مادرانه هام ، کافی باشم کافیست …. خدایا کمکم کن نه دلبسته بشم نه بخوام دلبسته ی من باشند … خدایا کمکم کن تشنه ی محبت خودت باشم و بس!
_______________ پانوشت اول : این نوشته هیچ مخاطب خاصی ندارد، از درد و دل های یک دوست اومد به ذهنم و خودم رو با خودم درگیر کرد برای اصلاح بعضی رفتارام در مورد پسر خودم . پانوشت دوم : دختردارهای جمع! دقت کردین که؟ مادرشوهر خوووبی خواهم شد. زنبیل آوردید؟؟ :-D
[ دوشنبه 93/6/24 ] [ 7:43 صبح ] [ حا.عین ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |