سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سایه روشن
 

سکانس اول:

تقریبا 11-12 ساله میزند. نشسته است صندلی روبرو. چند دقیقه یکبار گوشی اش را سرک میکشد … اسمش را گذاشته نیکی! «پو» کوچولواش را میگویم.

پوشکش را عوض میکند.غذایش را میدهد. خلاصه که کلی مادر است برای پوی نیم وجبی اش!

سکانس دوم:

غذایش روی گاز به جلز بلز افتاده است. تازه عروس همسایه را می گویم. یک سر توی قابلمه می رود و یک توکه پا سر گوشی! گاهی هم که یادش بیاید برای نیم وجبی داخل شکمش آبی تکه نانی میفرستد!! خیلی سرش شلوغست . مدیر چند گروه واتساپ و وایبر و تلگرام است! کلی هم پیام نخوانده دارد!شوخی بردار که نیست! کلی مسئول است!!

سکانس سوم:

دومی دارد اولی را میجود! اولی دومی را لگد میزند… بچه های فامیل دور را می گویم. مادرشان یکی داد سر اولی میزند سه تا سر دومی … بعد هم زیر لب میگوید: آدمیزاد از جانش سیر باشد دو تا دوتا بچه بیاورد!

سکانس چهارم:

رفته است خواستگاری برای پسرش? یک دختر عقد کرده هم دارد? پسر بزرگترش تازه پدر شده است … دختر بزرگش هم مادر دو تا قد و نیمقد است …

دوست قدیمی ام را می گویم . چقدر دلم تنگ شده برای آنروز های پر از دغدغه مان. درس و مدرسه?جنگ?تظاهرات، اعلامیه ها، بمباران ?سخنرانی های امام و کلی روزانه های پر از سکانس طلایی!

بگذریم داشتم ثبت سکانس میکردم !

و اما

سکانس آخر:

میگوید: بین چهار تا پسرم که شهید شدند، اصغرم چیز دیگری بود. برای من هم کار پسر ها را می کرد، هم کار دختر ها را. وقتی خانه بود، نمی گذاشت دست به سیاه وسفید بزنم .ظرف می شست، غذا می پخت .اگر نان نداشتیم ،خودش خمیر می کرد ،تنور روشن می کرد. خیلی کمک حالم بود. وقتی رفت جبهه ،همه می پرسیدند«چطور دلت آمد بفرستیش ؟» فقط به شان می گفتم « آدم چیزی رو که خیلی دوست داره ،باید در راه دوست بده»

———-

آخرنوشت:

+ مادر بودن خوبست? مادری کردن عالیست. اما مادر پو بودن کجا و مادر اصغر شدن کجا ! به کجا می رویم؟؟

راستی شما شبیه بازیگر کدام سکانسی؟

منبع : یادداشت های مادرم :)


[ سه شنبه 93/7/29 ] [ 3:23 عصر ] [ حا.عین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 30390